دلم گرفته

ساخت وبلاگ
سلام.ماشاله زرنگ شدم.دارم می نویسم دی هم نوشتم.از سال خواهرم بگم که همه چی خوب برگزارشدو من متاسفانه سرما خورده بودم.و فرداشو پس فرداش نرفتم سرکار ودکتر رفتم امپول تقویتی دادو یه مشت قرص که هیچ کدومو نخوردم.بعد چند وقت سرماخوردگی بدی بود.که تا اوایل بهمنم من سرفه داشتماونم سرفه ی خشک که اشکم رو در میاورد.برای روز مادر شوهری بهم 400پول داد.سالگرد ازدواج وتولد که جلوتر بود چیزی نداد حتی تبریک هم نگفت منم روز پدر و تولدش براش 2تا پیراهن گرفتم دونه ای240.از پولی که بهم داده بود بیشتر شد ولی برای دلخوشی دخترکم اینکار رو کردم.تا به پدرش هدیه بده.و چقدر شوهری ذذوق کرد فکر نمیکرد براش چیزی بخرم.چند وقت بود که شوهری به پدرش گیر داده بود که منو تحت بیمه ی خودش کنه نیروهای مسلح که باید می رفتن بیمارستان و دکتر می دیدش بعد مجوز میدادن .تو این رفت و آمد شوهری به پدرش گفته بود کمک کن من خونه بخرم.اینا یه خونه داشتند که قولنامه ای بود و دادن ساختنو قرار شد بعد از ساختن برن بشینن ولی خب چون سند کل برج بنام 1نفر بود به کم راضی نبود و آخر سر مجبور شدند خونه ی60متری تو برج تو اشرفی اصفهانی رو به زیر قیمت به مبلغ8میلیارد بفروشن.شوهری هم که می دونست بخاطر همین رو انداخت و بالاخره21 بهمن با کمک ایشون ما صاحب خانه ای اطراف تهران شدیم به مبلغ1850.64متر1 خوابه و نوساز.خیلی خرج داره کولر ندارد شوفاژ نداره کمد دیواری هم نداره.من اولش کلی خورد تو ذوقم که64متر خیلی کوچیکه ولی وقتی رفتم دیدم خوب دراورده.چقدر حالم بهتر شده ما متری29م خریدیم ولی الان همونجا شده متری32. دلم گرفته...
ما را در سایت دلم گرفته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arezohayerangi بازدید : 38 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 2:52

سلام .امروز صبح با تصادف شدیدمون شروع شد.خیلی بد بود اگرماشین مدل بالا نبود وسنگین نبود پرت می شدیم اونور اوتوبان.متاسفانه دارند تقاطع جنت اباد رو درست میکنند وجدولهاش رو کندند و صبح آفتاب افتاده بود تو چشم شوهری که تازه 1 هفته میشه آب مرواردیدعمل کرده بود .البته سایه بون رو هم زده بود پایین ولی ندید و رفت توبوک های سیمانی قشنگ ماشین رفت رو هوا و یه ور شد با اینکه من کمربند نبسته بودم ونه شوهری ولی خداروشکر هیچیمون نشد 2تا ماشین نگه داشتند و گفتند رفتید رو هوا و من ازشدت شوک دست و پام می لرزید و گریه میکرد و اقاهه می گفت که چیزی نیست میگفتم بچه ام داشت بی مادرو پدر میشد و اقاهه اب داد دستم .لاستیک طرف راننده و عقب کلا ترکید و صاف شد پلاک ماشین کنده شد .اصلا یه وضعی که نگم براتون اگه پراید بود قطعا پرت می شدیم اونور اتوبان.خدا به دل پدرومادرم وبچه ام رحم کرد.شب 23 ماه رمضون هم دعا خوندم و نتونستم اون 2 شب رو بخونم.واقعا بدون ذره ای خراش با ماشین دربه داغون جون سالم بدر بردیم من پیاده رفتم و ماشین گرفتم و ظاهرا افسر دیر اومده بود وکروکی کشیده بود وگفته بود شهرداری مقصر هست وباید برید از شهرداری خسارت بگیرید چون باید علامت میزاشت خلاصه ترافیکی ایجاد کردیم بیا وببین.از خدا ممنونم که مادرو پدرمو دوباره عزادار نکردو بچه ام بدون مادرو پدر نموند.خدایا صدها هزار بار شکر .البته دیشبش من خیلی انرژیه منفی ام بالا بود و داشتم با مستاجر کرجمون حرف میزدم شاید برای اون بوده سراسر کینه و نفرت بودم دیشب.خونه ی کرجمون رو هم فروختم به خواهرشوهر مجردم که پول باباشو بدیم و اینطوری شدکه اونم صاحب خونه شد.هنوز کارای خونه تکمیل نیست کمد دیواری و جکفشی نزدیم فقط رنگ کردیم و شوفاژ و فرنگی و اسپیلت خرید دلم گرفته...
ما را در سایت دلم گرفته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arezohayerangi بازدید : 35 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 2:52